قدیما،زندگی ها،رفا امروزی نداشت
دلامون بهاری بود،محصول پاییزی نداشت
نه آب لوله کشی بود توی خونه های مردم
نه موبایل و کامپیوتر نه سیم برق و نه تلفن
کلی دود میرفت تو چشما برای پختن هر نون
کلی دولغ می نشست تو حلقمون تا بزنیم جارو تو دالون
توی سفره های مردم نه سوسیس بود و نه کالباس
نه سس هزار جزیره نه سفارش میدادیم چیزی ز بیرون
قاتق تو سفره ها تیلیت آب کشک بود و آش و گاهی هم مرغ و فسنجون
گاه گداری هم شاید کباب بریون
قیمت جنسا گرون نبود که هیچ چی
بلکه بود ارزون ارزون
عروس و مادر شوهر با بچه هاشون پیش هم بودن
خوش حال و خرم،شاد و خندون،نه که از غصه پریشون
جون آدما بها داشت دل آدما صفا داشت
دلامون مثل امروز نه کباب بود و نه بریون
من که یادم نمیاد کسی بگه حوصله و اعصاب ندارم
ولی حالا اعصابا خورده و داغون
یاد اون روزا بخیر که اسم ها رو نصف نیمه صدا می کردیم
مثل آب که او میگفتیم یا به خواب که خو میگفتیم
بی رودرواسی با هم سخن میگفتیم قبض برق و آب نداشتیم
شارژ اینترنت پر سرعت و قسط بانک نداشتیم
گوش هامون خو بود و خبر نداشتیم
خلاصه وفور نعمت بود و لب ها همه خندون
حالا دستا بی رمق هستن و بی جون
نه امیدی به حیاته نه آبی توی قناته همه هستن گیج و حیرون
غم و غصه ها فراوون حالا زندگی سرابه دل آدما کبابه
آرزوها رفته بر باد نقش ها نقش بر آبه
حالا باید از خروس خون برا پیدا کردن یه لقمه ی نون
اجاره آخر ماه و قبض برق و آب و تلفن کلی سگ دو بزنی
دو شغله و سه شغله هی کار بکنی تا نیاری کم پیش اهل و عیال
و نشی شرمنده مهمون
از همه اینا گذشته روفتی با مشقت و رنج فراوون
ساختی یه خونه نیم ساخته توی بر بیابون
یه ماشین غراضه که همیشه ی خدا خرابه و کرده دلت خون
دردا هم یکی یکی میان سراغت دست به یکی میکنن
تا که بشن قاتل جونت چربی و قند و فشار خون
در به هم چشم زدنی میبینی که آفتاب عمرت
لب بون اومده و بهار خزون گشته و از راه رسیده
فصل زمستون هر چی از دنیا نصیب تو شده باید
بهش پس بدی و با دست خالی بری از این منزل بیرون
پس به دنیا دل نبندیم دل به کاه و گل نبندیم
به بهاری دل ببندیم که گلش همیشگیه
قول و فعلش یکی هست و زنده و همیشگیه
کاش میشد دوباره کوچیک بشیم و سفر کنیم به دنیای بچگی هامون
از باغ آرزوها بالا بریم باز بکنیم انجیر و بادوم
و بریم بالای درخت کورک و انجیر و بادوم
این قدر کورک و بادوم بخوریم که مادرامون بزنن جیغ فراوون
که نخور ثقل میکنی بچه ی شیطون یا میفتی روی دستمون میشی بیجون بیجون
حالا اون روزا گذشته میراث خوش گذشته رفته اما برنگشته
ولی خاطرات خوب اون روزا نشسته و تکیه زده به پشتی گوشه ایوون
توی قاب خاطرات حک شده تصویر خوش گذشته هامون
نظرات شما عزیزان: